جدول جو
جدول جو

معنی رکن الدین - جستجوی لغت در جدول جو

رکن الدین(پسرانه)
پایه و اساس دین
تصویری از رکن الدین
تصویر رکن الدین
فرهنگ نامهای ایرانی
رکن الدین(رُنُدْ دی)
یوسف شاه بن اتابک نصرهالدین احمد بن الب ارغوان (اتابک) وی پس از مرگ پدر مدت شش سال در لرستان حکومت راند و با رعایا به عدل و عطوفت رفتار کرد و در سال 714 هجری قمری درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 328). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود
محمودخان ثالث بن ارسلان قلج طمغاج خان بن محمد، از ایلک خانیان ترکستان (مغرب) تاریخ حکومت او به تحقیق معلوم نیست. (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام). در کتاب غزالی نامه دورۀ سلطنت او بین 488- 494 آمده است. رجوع به غزالی نامه ص 299 هجری قمری شود
سلیمانشاه از ملوک سلجوقیان روم پسر عزالدین قلیج ارسلان است. وی به سال 579 هجری قمری با فراری شدن برادرش به سلطنت رسید و پس از 23 سال پادشاهی به سال 602 ق. درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). رجوع به تاریخ گزیده چ لیدن صص 482- 484 شود
محمد خوافی. از مشاهیر دانشمندان و رجال و مشایخ قرن نهم هجری قمری و مورد احترام و بزرگداشت رجال و بزرگان معاصر خود بود. مرگ وی بسال 838 هجری قمری در هرات روی داد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 8). رجوع به کتاب رجال حبیب السیر ص 95 شود
سلیمان بن غیاث الدین کیخسرو برادر علاءالدین کیقباد از سلاجقۀ روم است. رکن الدین برادر خود را زهر داد و خود نیز در سال 664 هجری قمری به فرمان اباقاخان مسموم گشت. (از حبیب السیر چ خیام ج ص 540). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود
یا ملک رکن الدین بن تاج الدین. دومین امیر از آل کرت (جلوس: 677 هجری قمری = 1278 میلادی - وفات: 682 هجری قمری = 1283 میلادی). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تاریخ مغول ص 367 و 368 و 370 و 371 و تاریخ سیستان ص 407 شود
سجاسی. ازمشایخ صوفیه در قرن هفتم هجری قمری بود و شیخ اوحدالدین کرمانی از مریدان او بشمار است. (از حبیب السیرچ خیام ج 3 ص 116). رجوع به فهرست مناقب شیخ اوحدالدین کرمانی چ فروزانفر و شدالازار صص 311- 314 شود
قلج ارسلان چهارم ابن غیاث الدین کیخسروبن علاءالدین کیقباد از سلجوقیان آسیای صغیر (جلوس: 655 هجری قمری وفات 666 هجری قمری). (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام). رجوع به جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 205 و 212 شود
صاین هروی اصفهانی. از گویندگان و دانشمندان عصر شاهرخ پسر امیر تیمور بود. رجوع به مجمع الفصحاء ج 2 ص 19 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و تاریخ عصر حافظ ص 45 و 257 و مادۀ صائن (رکن الدین هروی) شود
یا رکن الدین اسپهبد کبودجامه که با مغولان ساخت و با سلطان محمد خوارزمشاه که در فتح مازندران عم و پسرعم وی را کشته بود به مخالفت پرداخت و سرزمین از دست رفته را پس گرفت. (از تاریخ مغول ص 4)
بیبرس بندقداری، ظاهر، از ممالیک بحری (جلوس: 658 هجری قمری = 1260 میلادی وفات: 676 هجری قمری = 1277 م). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 71 و 73 شود
رازی. از گویندگان ایران بود. بیت زیر از اوست:
روشن نگشت سوز دل ما به هیچ کس
در گوشۀ فراق غریبانه سوختیم.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
سلطانشاه بن قاوردبن جغری بیک، از سلجوقیان کرمان (جلوس: 467 هجری قمری). (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام). رجوع به غزالی نامه ص 303 شود
طغرل بیک محمد بن میکال سلجوقی یمین امیرالمؤمنین. رجوع به طغرل بیک و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 312 و 485 شود
خواجه جوق رکن الدین. (یادداشت مؤلف). رجوع به خواجه جوق و شدالازار ص 255 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 192 شود
اوحدی مراغه ای. رجوع به اوحدی مراغه ای و رکن الدین.... در فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 صص 486- 489 شود
طغرل بن محمد بن ملکشاه یمین امیرالمؤمنین. رجوع به طغرل (بن محمد...) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 521 شود
لغت نامه دهخدا
رکن الدین
ستون دین ستون دین (اسلام)، عنوان بعض بزرگان دین اسلام (از حمله ابواسحق اسفراینی)، لقب بعض امرا و سلاطین. توضیح این لقب در عهد آل بویه از طرف قادر خلیفه عباسی برجلال الدوله اطلاق شده. در عهد سلاجقه لقب مزبور به طغرل بک بهنگام که وارد بغداد شد (رمضان 447 ه ق) و نیز به ابوالحارث سنجار از سلجوقیان ایران در عصر مقتفی لامرالله اطلاق گردیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زکی الدین
تصویر زکی الدین
(پسرانه)
پارسا در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روح الدین
تصویر روح الدین
(پسرانه)
آنکه روح دین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رضی الدین
تصویر رضی الدین
(پسرانه)
پسندیده دین، نام دانشمند و شاعر قرن ششم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زین الدین
تصویر زین الدین
(پسرانه)
عربی آنکه موجب زینت دین و آراستگی دین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عین الدین
تصویر عین الدین
(پسرانه)
چشم دین، عزیز در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
(طُ رِ / رُ)
ابن محمد بن ملکشاه ابوطالب رکن الدین طغرل بن محمد بن ملکشاه یمین امیرالمؤمنین (طغرل ثانی) (526 تا 528 هجری قمری). سلطان طغرل از سلاطین عهد خویش به عدل و شجاعت و بذل و سخاوت ممتاز بود و به خلق رضی و کرم جبلی از میان خسروان جهان مستثنی، از هزل و ملاهی و فواحش و مناهی اجتناب نمودی و به مقتضای اشارت لایوجدالعجول محموداً تأنی و وقار در همه کار از واجبات دانستی. فسانه های فریدون را آیات دادگستری او ناسخ بود و قواعد نصفت و عدل پروری انوشروان حکایات او منسوخ کرد و چون سلطان محمود از مضایق دار دنیی به حدائق فردوس اعلی رفت و رخت دولت از مدارج سرای سفلی به معارج عالم علوی برد سلطان سنجر که عم طغرل بود بنابر رعایت حقوق خویشی و محافظت مراسم یگانگی ولیعهدی و قائم مقامی به وی تفویض کرد و زمام بسط و قبض و عنان ابرام و نقض کلیات و جزئیات امور طول و عرض ممالک بسط ارض به وی سپرد و چون از خدمت سلطان مراجعت کرد و به عراق آمد میان او و برادرش مسعود خصومتی بادید آمد و حسدی که از لوازم جهانداری است با سوابق حقدی که از خصائص خویشی است متلاحق شد و به وضع اساس بیگانگی برخاستند و به رفع قاعده یگانگی میان دربست و روزگار غدار روزی طغرل را مقبل میخواند و زمانی برادرش را طالع مسعود می بخشید، هنگامی خول و خدم طغرل طعمه سنان قهر مسعود میشدند و علم اقبالش نگونسار میگشت و گاهی خیل و حشم مسعود ذلیل و خوار آیت فرار میخواندند، بلی آخرالامر فتح اصلی و ظفر کلی مسعود را بود و به مراد و مقصود برسید و منهی تقدیر نداء شعر:
اذا لم یعنک الجد فالجد باطل
و سعیک فیما لم یقدر مضیع
بیت:
به کوشش بزرگی نیاید بجای
مگر بخت نیکش بود رهنمای
به سمع طغرل رسانید و در شهر همدان در محرم سنۀ تسع و عشرین و خمسمائه (529 هجری قمری) آفتاب عمرش منکسف شد وماه جاهش منخسف گشت و به روضۀ رضوان و قصور جنان رفت. بیت:
چرخ از دهنش نواله در خاک افکند
دولت قدحش پیش لب آورد و بریخت.
سال عمرش از بیست وپنج نگذشت و زیادت از سه سال بر تخت سلطنت قرار نگرفت. وزراء او قوام الدین ابوالقاسم و شرف الدین علی بن رجاء بودند. توقیعش اعتضدت باللّه وحده. (از العراضه صص 115- 116).
صاحب حبیب السیر آرد: چون سلطان محمود به ملک عقبی توجه فرمود ناصر وزیر خواست که به موجب وصیت محمود پسرش داود را بر مسند سلطنت نشاند، اما سران سپاه بر طبق اشارت سلطان سنجر عروس مملکت عراق را با طغرل عقد بستند و مراسم متابعت بجای آورده دل داود را به خار عدم التفات خستند. طغرل پادشاهی بود به عدل و سیاست مشهور و از ارتکاب مناهی و ملاهی مهجور و به کرم و شجاعت موصوف و به حیا و مروت معروف، اما زمان کامرانیش مانند گل اندک بقا بود و چون سه سال به اقبال گذرانید درهمدان به ریاض جنت خرامید. این صورت در ماه محرم 529 به وقوع انجامید. مدت حیاتش در بیست وپنج سالگی به نهایت رسید. (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 381). در همین سال (519) میان مسترشد خلیفه و دبیس بن صدقه غبار کدورت و نزاع ارتفاع یافته بقصد یکدیگر حرکت کردند و حربی صعب اتفاق افتاد، خلیفه را فتح و نصرت دست داد و مسترشد به بغداد بازگشت و دبیس پیش سلطان طغرل بن محمد بن ملکشاه رفته او را بر آن داشت که در سنۀ تسععشر و خمسمائه (519 هجری قمری) بعزم تسخیر بغداد متوجه گردد و خلیفه نیز لشکری فراهم آورده روی به وی نهاد و طغرل و دبیس از نهضت خلیفه خبر یافته طغرل بطرف بغدادکوچ نمود و دبیس خواست که در برابر خلیفه درآید، دراین اثنا تب محرق بر ذات طغرل طاری گشته بارانی عظیم باریدن گرفت چنانچه سلجوقیان را مجال حرکت نماند ودبیس شبی بقصد خلیفه ایلغار کرده راه گم کرد و تا صباح اسب رانده در غایت ماندگی به صحرائی منزل گزید واز غرائب اتفاقات آنکه چون سپاه بغداد از عزیمت سلطان طغرل خبر یافتند طریق فرار مسلوک داشته پراکنده گشتند و مسترشد در وقت گریز با معدودی چند بر سر دبیس بن صدقه که در آن صحرا به خواب رفته بود رسیده دبیس سراسیمه برجسته روی نیاز بر زمین نهاد. خلیفه از وی عفو نموده بجانب بغداد توجه فرمود و دبیس به طغرل ملحق گشته به همدان شتافت. (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 311). ابن الاثیر نیز در تاریخ کامل الحاق دبیس بن صدقه را به طغرل در سال 519 شرح داده، ولی صاحب تاریخ تجارب السلف گوید: میان حله و بغداد بین لشکریان خلیفه و دبیس بن صدقه جنگی عظیم درگرفت و دبیس شکسته شد و بسیار کس از اکابر لشکر او اسیر شدند و دبیس خود را در آب فرات انداخت و از طرفی دیگر بیرون رفت و روی به بادیه نهاده اما عرب او را معاونت نکردند و گفتند ما به روی خلیفه شمشیر نکشیم. چون دبیس از پیش ایشان نومید شد پیش سلطان مسعود رفت. (تجارب السلف ص 294).
لین پول در طبقات سلاطین اسلام مطابق ارقامی که برای طول مدت پادشاهی هر پادشاهی تعیین کرده برای این سلطان فقط یک سال سلطنت قائل شده، در صورتی که به اتفاق مورخین سلطنت او سه سال بوده. به طبقات سلاطین اسلام ص 163 مراجعه شود، و ظاهراً این اشتباه از مطبعه ناشی شده است. و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 411، 413، 415، 429، 465 و لباب الالباب ج 2 ص 262، 265 و حبیب السیر چ خیام فهرست ج 2 و تاریخ الدوله السلجوقیه تألیف علی بن ناصر بن علی الحسینی چ محمد اقبال ص 82، 90، 98، 99، 105، 106، 122، 169 و تاریخ مغول اقبال صص 125-127 شود
لغت نامه دهخدا
(رُنُدْ دی)
قمی (قاضی). از گویندگان معاصر کمال الدین اسماعیل اصفهانی و از فرزندان دعوی دارقمی بود وی در نظم و نثر تازی و پارسی استاد بود و گفته اند سه چهار هزار بیت نظم دارد ولی جز اندکی دیده نشد. (از مجمع الفصحاء ج 1 ص 236). رجوع به آتشکدۀ آذر چ دکتر شهیدی صص 236- 237 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و ریاض الجنه نسخۀ خطی کتاب خانه نخجوانی روضۀ 5 قسم 2 ص 832 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(رُنُدْ دی)
یا رکن الدین قبایی. از گویندگان نامی زبان پارسی در قرن هفتم هجری قمری و استاد پوربهای جامی و از شاگردان اثیرالدین اومانی بود. دو بیت زیر از قطعه ای است که به خواجه معزالدین طاهر تقدیم کرده است:
چه شد امسال آخر ای مخدوم
که من رنجدیدۀ مظلوم
بعد ده سال حق برین دولت
گشتم از هر قرار دل محروم.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
رجوع به فرهنگ سخنوران و آتشکدۀ آذر چ دکتر شهیدی صص 359- 360 و تذکرۀ روز روشن ص 257 شود
لغت نامه دهخدا
(رُنُدْ دی)
صاین فسایی ملقب به نصرهالدین عادل وزیر سلطان ابوسعید بهادرخان، از فرزندان ضیاءالملک محمد بن مودود عارض سپاه سلطان محمد خوارزمشاه بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 208- 209). و رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 116 و 120 و 121 و 123 و 129 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 382 و 21 و 22و تاریخ ادبی ادواردبراون ج 3 ص 61 و 60 و دستور الوزراء ص 323 و 324 و تاریخ گزیده چ لیدن ص 594 شود
لغت نامه دهخدا
(رُنُدْ دی)
غورشاه (غورسانجی) ابن محمد خوارزمشاه. وی از سلطان جلال الدین خوارزمشاه کوچکتر بود و از طرف پدر (سلطان محمد خوارزمشاه) حکومت عراق را داشت. و در کرمان و ری و اصفهان خدماتی درخشان از خود نشان داد و با سپاه مغول در قلعۀ فیروزکوه جنگید تا سرانجام شکست خورد و وی را گرفتند و پیش فرماندۀ سپاه بردند فرمانده به وی گفت: که در پیش او زانو بزند رکن الدین تن به ذلت نداد و مغولان او را کشتند. (617 ه.ق.). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 649 و 650 و حاشیۀ ص 652و 653 و 654 و تاریخ مغول ص 37 و 38 و 39 و 49 و 97و 113 و 533 و جهانگشای جوینی ج 2 ص 112 و 107 و 100 و 208 و 210 و تاریخ گزیده ص 495 و 498 و 499 شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
لقب رکن الدین حاکم سبزوار بود که به سال 778 هجری قمری به فارس رفت و از شاه شجاع کمک خواست. رجوع به رکن الدین (درویش...) در ردیف خود و حبیب السیر چ طهران ج 2 ص 116 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 247 شود
لغت نامه دهخدا
(رُنُدْ دی)
صلاح کرمانی. وزیر اتابک مظفرالدین ابوشجاع سعد بن زنگی (متوفای 623 هجری قمری) که بعد او را عزل کرد و عمیدالدین ابونصر اسعد را بجای وی برگزید. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 561- 562) :
اگر بر هر سر کویی نشیند چون تو بت رویی
بجزقاضی نمی دانم که نفسی پارسا ماند
جمال محفل و مجلس امام شرع رکن الدین
که دین از قوت رایش به عهد مصطفی ماند.
سعدی.
رجوع به دستورالوزراء ص 237 شود
لغت نامه دهخدا
(رُ نُدْ دی)
محمود پسر ملک نصرالدین پادشاه سیستان. قسمتی از تاریخ سیستان به نام ملک نصرالدین و دو پسرش رکن الدین و نصره الدین بین سال های 675- 680 هجری قمری پرداخته شده است. (از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 36)
لغت نامه دهخدا
(رُ نُدْ دی)
ابوالمظفر ملک ارسلان بن طغرل بن محمد بن ملکشاه سلجوقی که قریب شانزده سال سلطنت کرد و به سال 581 هجری قمری درگذشت. او پادشاهی عادل و مهربان و سهل گیر بود و عفو و اغماض فراوان داشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 530)
لغت نامه دهخدا
(رُنُدْ دی)
رکن الدین کرمانی حنفی، مکنی به ابوالفضل. وفات وی بسال 543 هجری قمری بود. او راست: 1- فتاوی ابوالفضل. 2- شرح مختصر الکرخی 3- الایضاح 4- التجرید. (یادداشت مؤلف)
شیخی از خاندان خواجه رشیدالدین فضل الله است و به وزارت ساتی بیک مغول 739- اوایل 741 هجری قمری) در تبریز رسید. (از تاریخ مغول ص 356)
باربک شاه بن محمود از سلاطین بنگاله (اخلاف مبارکشاه) (جلوس: 846 هجری قمری = وفات: 879 هجری قمری). (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام)
مودود، آخرین امیر از ارتقیان کیفا (جلوس: 619. = 1222 میلادی وفات: 629 هجری قمری = 1231 میلادی). (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام)
کیکاوس از حکام بنگاله از اخلاف محمد بختیار (جلوس: 691 هجری قمریوفات 702 هجری قمری). (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام)
لغت نامه دهخدا
(رُنُدْ دی)
خورشاه بن علاءالدین محمد، آخرین شاه فرمانروایان الموت. وی به دست هلاکوخان اسیر شد و در سپاه منکوقاآن به خدمت و قتل و غارت پرداخت و بعدها بسبب اختلاف با سران سپاه او را در رود جیحون غرق کردند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 476- 479). رجوع به ج 3 همان کتاب ص 95 و 99 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 28 و تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون ج 3 ص 28 و تارخی گزیده چ لیدن ص 527، 526 و بخش اسماعیلیه جامع التواریخ رشیدی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ اِ تَ)
ابن رضی الدین محمد بن شرفشاه حسینی شافعی. ملقب به رکن الدین و ساکن موصل بود و در آنجا در 715 هجری قمری درگذشت. او راست: ’حل العقد والعقل’ در اصول و جز آن که در هدیهالعارفین (ج 1 ص 373) یاد شده است. (ذریعه ج 6 ص 32 و 23). وی شاگرد خواجۀ طوسی بود و هفتاد سال عمر کرد. (ذریعه ج 2 ص 16)
لغت نامه دهخدا
(رُنُدْ دی)
ابن رفیع الدین کرمانی که پدر و پسر هر دو شاعر بودند. رکن الدین از گویندگان قرن هفتم هجری قمری و دانشمندی پرهیزگار و معاصر حمدالله مستوفی بود. مستوفی در مدح اوشعری سروده و فرستاده است به مطلع زیر:
جهان فضل و هنر جان نطق رکن الدین
زهی نظیر تو چشم زمانه نادیده...
(از تاریخ گزیده چ ادواردبراون ص 818، 819).
رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 حاشیۀ ص 11 و ریاض الجنه نسخۀ خطی کتاب خانه نخجوانی روضۀ 5 قسم 2 ص 831و تذکرۀ روز روشن صص 255- 256 شود
لغت نامه دهخدا
(حُدْ دی)
محمد بن اسحاق بن علی بن عربشاه. واعظ و عالم و جامع اقاویل مفسران و ناشر احادیث رسول خدا بود، و از زهد و معرفت نصیبی تمام داشت. او راست: کتابی در ترسل، و نیز تعلیقاتی فراوان و مجموعات و امالی داشت. وی در صفر سال 734 ه. ق. درگذشت و نزد پدرش دفن گردید. (از شدالازار ص 320). و رجوع به همین کتاب صفحۀ مذکور و حاشیۀ همان صفحه شود
شیخ، محمد بن ابی بکر الشیلی. او راست: المشرع الروی فی مناقب الساده آل ابی علوی. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(رُنُدْ دی)
مبارک. دومین از امرای قره ختائیان کرمان و پسر براق حاجب مؤسس آن سلسله بود. وی در سال 632 هجری قمری به فرمان اوکتاقاآن به حکومت کرمان رسید و درسال 650 هجری قمری پس از هیجده سال فرمانروایی کشته شد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 2 ص 214 و217 و تاریخ گزیده چ لیدن ص 371 و 373 و 529 شود
لغت نامه دهخدا
(رُ نُدْ دی)
یا رکن الدین محمود. خواهرزادۀ سلطان سنجر و قایم مقام او در خراسان بود برخی از غلامان سنجری او را در نیشابور گرفتند و میل کشیدند (درحدود 560 هجری قمری). (از حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 632- 633)
لغت نامه دهخدا
ابن محمد العراقی القزوینی الطاوسی. ملقب به رکن الدین یکی از علمای عامه. و اومنتسب به طاوس یمانی است. ابن خلکان گوید: او را سه تعلیقه است در علم خلاف: مختصر و متوسط و مبسوط و درشهر همدان درس می گفت و طلبه از بلاد بعیده بر وی گردآمدند و تعلیقات او بنوشتند و حاجب جمال الدین بدانجا مدرسه مشهور بحاجبیه برای وی کرد و ابوالفضل به سال 600 هجری قمری بماه جمادی الاّخره در همدان درگذشت
لغت نامه دهخدا
(رَ ضی یُدْ دی)
یوسف بن حیدره بن حسن رهبی، مکنی به ابوالحجاج طبیب، شاگرد ابراهیم سامری است. وی از شرح فصول ابن الطبیب و مختصر ابن ابی صادق تهذیبی ترتیب داده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 263 و 264 و 265 و ج 2 ص 203 شود
رضی الدین بن علاءصدرالحمید تاج الدین محمد بن محمد بن محمد سرخسی حنفی.او راست: محیط رضوی. او سه محیط دارد: 1- ده جلد [کبری] . 2- چهار جلد [وسطی] . 3- دو جلد [صغری] . وفات وی به سال 671 هجری قمری بود. (از یادداشت مؤلف)
محمد بن محمد شفیع مؤلف کتاب ’مطلع’ به زبان فارسی در علم عروض و قافیه و بدیع و معانی و بیان که خود مستوفی دربارشاه عباس ثانی (1077- 1052 هجری قمری) بوده است. رجوع به فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 ص 450 و 451 شود
رضی الدین خوارزمی. او راست: دره النوء فی شرح خطبه الضوء. رجوع به فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 حاشیۀ ص 373 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ضی یُدْ دی)
پسندیدۀ دین. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عَ نُرْ رَ صَ)
دهی از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 842 تن سکنه. آب آن از چشمه و اوجان چای. محصول آن غلات و حبوبات و درخت تبریزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ نُدْ دی)
یحیی بن محمد بن هبیره بن سعد، مکنی به ابوالمظفر. وزیر دورۀ عباسیان بود. رجوع به هبیره و دستورالوزراء ص 93 و تجارب السلف ص 306 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 325 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نُدْ دی)
عمر بن سهلان ساوی. مؤلف کتاب بصائر نصیریه است که بنام نصیرالدین ابوالقاسم محمود بن ابی توبه مروزی وزیر سلطان سنجر تألیف کرد. در نیشابور اقامت داشت و کتاب شفای ابوعلی رابرای مردم می نوشت و از راه کتابت گذران می کرد. (از غزالی نامه ص 289 و 290). رجوع به تاریخ الحکماء شود
علی بن عبدالسلام. او پس از فرار عزالدین عبدالعزیز (پسر اولجایتو) از طرف ایلخان مغول به حکومت فارس رسید و دو سال در فارس حکومت کرد. رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 2 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نُدْ دی)
دهی از دهستان بیلور است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 515 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ کی یُدْ دی)
صفوه الزهاد و قدوه العباد شیخ الاسلام زکی الدین بن احمد اللوهوری معاصر محمد عوفی که در لباب الالباب چند جای از او نام می برد و از وی نقل قول می کند. رجوع به همین کتاب شود
عبدالعظیم بن ابی الاصبع، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن ابی الاصبع و عبدالعظیم... شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(حِ نُدْ دی)
ابن تغلب. ملقب به شریف. صاحب درۀ سربام از اشمونیان است و دروۀ شریف بدو منسوبست با ملک ظاهر ایوبی درافتاد و شکست یافت و او را در اسکندریه بدار کشیدند. (صبح الاعشی ج 1 ص 359)
لغت نامه دهخدا
(رُ نُدْ دی)
از امرای آل طغان یزک که ممدوح خاقانی بوده:
شاه عجم رکن دین کز آیت عدلش
نام عجم روضهالسلام بر آمد
مفخر آل طغان یزک که ز حلمش
بر سر دهر حرون لگام برآمد.
خاقانی.
میر کشورگشای رکن الدین
که درش دیو را شهاب کند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رکن البیت
تصویر رکن البیت
ستون خانه
فرهنگ لغت هوشیار